1- آيا مي توان انكار كرد كه دستاوردهاي انقلاب اسلامي نظير استقلال، مقاومت، ايثار، ايستادگي در برابر زورگويي قدرت هاي استكباري، پيشرفت هاي حيرت انگيز علمي و... در صورت آلودگي جوانان اين مرز و بوم به فساد و تباهي، هرگز به دست نمي آمد؟! اگر اين واقعيت قابل قبولي باشد- كه هست- پرسش بعدي آن است كه آيا دشمنان سرسخت ايران اسلامي از اين واقعيت بي خبرند؟ بديهي است كه به گواهي همه اسناد موجود و اعترافات صريح دشمنان، پاسخ اين سؤال منفي است. بنابراين آيا نبايد نتيجه گرفت كه از نگاه دشمن، برخورد خصمانه با عفاف، پاكدامني و روحيه معنوي مردم- مخصوصاً جوانان- حمله به پاشنه آشيل نظام اسلامي خواهد بود؟ به يقين پاسخ مثبت است و اين پاسخ مثبت نه فقط از درون يك تحليل منطقي و علمي برمي آيد بلكه تمامي شواهد و قرائن و اسناد موجود از اين واقعيت تلخ خبر مي دهد كه شرح آن مثنوي هفتاد من كاغذ است و انكار آن ناممكن. با توجه به اين نكته بديهي كدام عقل سليم و كدام مسئول دلسوخته و مردم دوستي مي تواند ضرورت مقابله با مفاسد اجتماعي - مخصوصاً انواع سازمان يافته آن- را انكار كند؟2- ممكن است گفته شود- و مي گويند- مخالفت ما با برخوردهاي خشونت آميز است كه بايد گفت اولاً؛ منظورتان از خشونت چيست؟ و ثانياً؛ برخورد خشونت آميز با چه كساني را نمي پسنديد؟ اگر يك تذكر محترمانه شفاهي را خشونت مي دانيد كه خشونت را نمي شناسيد و اگر بازداشت و دستگيري را خشونت تلقي مي كنيد كه حق با شماست ولي بايد توضيح بدهيد كه از بازداشت احتمالي چه كساني سخن مي گوئيد؟ آيا بازداشت اعضاي فاسد باندي كه زنان شوهردار را با لطايف الحيل- و گاه به زور- مي فريبند و خانواده هايي را به تباهي مي كشند، برخورد خشونت آميز است؟ آيا دستگيري باندي كه دختران معصوم راهنمايي را با آب ميوه آلوده به مواد بيهوش كننده مي ربايند و... احساسات پاك حضرات را خدشه دار مي كند؟ آيا آناني كه ميليون ها ليتر مشروبات الكلي و صدها تن مواد مخدر را در ميان جوانان ناپخته توزيع مي كنند نبايد بازداشت شوند؟ اگر منظورتان اين موارد نيست، پس منظورتان چيست؟ آيا چنانچه فرزندان خودتان قرباني اين پليدي ها شوند باز هم به خاطر دستگيري عاملان فساد احساسات لطيف و نازك تر از گل شما جريحه دار مي شود و يا آن كه زمين و زمان را براي برخورد با مفسدان به هم مي دوزيد؟!و اما، اگر منظورتان برخورد با برخي از جوانان و نوجوانان غفلت زده است كه قرار نيست غير از تذكر شفاهي و الزام آنان به رعايت شئون اخلاقي و اجتماعي با آنها برخورد ديگري شود و البته بديهي است آناني كه معلوم شده از برخي مراكز پول مي گيرند تا با ظاهري زننده در خيابان ها جولان بدهند، حساب جداگانه اي دارند.3- آن روزها كه هنوز «جاروي برقي» وارد خانه ها نشده بود - و اكنون نيز وارد برخي از خانه ها نشده است- مادران بعد از آن كه خانه را جارو مي كردند، با دقت و حوصله فرش هاي جارو شده را مي كاويدند تا مبادا خلالي از جارو بر زمين مانده و به پاي كودكانشان فرو رود. اما همين مادران دلسوز وقتي فرزندشان بيمار مي شد و پزشك آمپول تجويز مي كرد، فرزند خويش را نزد تزريقاتي مي بردند و با ميل و رغبت- بلكه با اصرار- بدن او را به سوزن آمپول - مثلا 5 سي سي- مي سپردند. مادري كه حاضر نيست خلال جارو به پاي فرزندش فرو رود چگونه فرو رفتن سوزن سرنگ بر بدن فرزند خويش را تحمل مي كرد؟ آيا در دلسوزي مادرانه او خللي وارد شده بود؟ به يقين پاسخ منفي است. او در هر دو حالت، خير و صلاح فرزند خويش را در نظر داشت. ترجمان آن دلسوزي مادرانه، همان بينش حكومتي است كه براي مسئولان دلسوز نظام ضروري است.4- و بالاخره، مردم هوشمند و فرهيخته ايران نه فقط با طرح ياد شده همدل و همنوا هستند بلكه آرزوي چندين و چند ساله خود را در اجراي آن جستجو مي كنند و در اين ميان آنها كه از همراهي اين قافله غافل شوند و در مسير آن خداي نخواسته سنگ اندازي كنند، وقتي به خود مي آيند كه قافله به سلامت رفته است و براي آنان حسرت و ندامت مانده است... آيا حيف نيست كه همراه اين قافله نباشيد؟! شما را به خدا، به خود آييد.